خوشبختی

خوشبختی کجاست؟

عنوان اپیزود ۱۷ پادکست آرامش این است: خوشبختی کجاست؟

اگر از شما این سوال را بپرسند چه جوابی می دهید؟ تعریف خوشبختی برای شما چیست؟

آیا خوشبختی را در گرو اتفاقاتی می دانید که می بایست در آینده بیفتند؟

در اپیزود ۱۷ همراه ما باشید.

 

شنیدن:

یوتیوب:

دانلود مستقیم اپیزود ۱۷: خوشبختی کجاست

 

متن اپیزود ۱۷: خوشبختی کجاست؟

یه عبارت قدیمی هست که میگه، هیچ راهی به خوشبختی وجود نداره، خوشبختی خود راهه.

 

سلام، من آرش فیروزبخش هستم و امروز در اپیزود هفدهم پادکست آرامش، می خواهیم در مورد خوشبختی صحبت کنیم.

 

به نظر شما خوشبختی کجاس؟

این جواهر دست نیافتنی که همه ما داریم هر روز دنبالش می گردیم، واقعا کجاس؟

 

با آدما که حرف میزنی و ازشون در مورد خوشبختی میپرسی، جوابای مختلفی ممکنه بشنوی. ولی موضوع جالب و تقریبا مشترک توی همه جوابا اینه که ، برای بیشتر آدما، خوشبختی همیشه یه هدفیه توی آینده. یه چیزیه که قراره یه روزی بهش برسن.

 

مثلا میگن، اگه ماشین بخرم خوشبختم. اگه تو کنکور به رشته و رتبه مورد نظرم برسم خوشبختم. اگر فلان قدر پول داشته باشم خوشبختم، اگه ازدواج کنم، وای دیگه نمیدونی چقدر خوشبختم. و کلی از این اگرها

یعنی بیشتر آدما فکر میکنن خوشبختی یه چیز مبهمیه توی یک آینده فرضی. باید اول یک سری پیش زمینه ها فراهم بشه که تازه بعدش بتونن بگن ما آدم خوشبختی هستیم.

شما چی فکر می کنید؟ شما هم منتظرید که یه روزی، یه سری اتفاقاتی براتون بیفته که از اون به بعد احساس خوشبختی کنید؟

قبل از اینکه جواب بدید، یه سری هدفایی رو که از بچگی تا الان داشتید رو با خودتون مرور کنید. هرچیزی که میخواسته باشه. آیا بعد از رسیدن به اون هدفا، احساس خوشبختی موندگاری پیدا کردید و دیگه از اون به بعد خودتون رو آدم خوشبختی می دونید؟

یا اینکه به محض رسیدن به اون هدف، ذهنتون اون تارگت متحرک رو بازم عقب تر برده و رسیدن بهشو موکول کرده به داشتن یه سری چیزای جدید تر؟

 

یادمه بچه که بودم، یکی از بزرگ ترین آرزوهام این بود که گواهینامه بگیرم. شاید ۷ یا ۸ سالم بود و با خودم فکر میکردم که تا ۱۸ سالگی و رانندگی، چه راه طولانی در پیش دارم.

ولی خب، معمولا این چیزا باعث ناراحتی بچه ها نمیشه. اون انتظار یه جورایی براشون لذت بخش و حتی انگیزه بخشه. همینطوری که دارن تو مسیر زندگیشون پیش میرن، یه وقتایی هم یاد اون هدفشون میفتن و در موردش رویا پردازی میکنن.

پس چی میشه که وقتی ماها بزرگ میشیم، خوشحالی خودمونو در گروی رسیدن به یه سری هدفای فرضی قرار میدیم؟

چی میشه که نداشتن یا نرسیدن به یک هدفی رو بهانه میکنیم تا یه آدم ناراحت افسرده غر غروی بی انگیزه باشیم؟

 

شاید مشکل اینه که وقتی داریم بزرگ میشیم، کم کم یاد میگیریم که باید دنبال سریع تر به مقصد رسیدن باشیم.

شاید این یه چیزیه که جامعه، مدرسه یا دانشگاه ازمون میخواد. بهمون میگن، وقت نداریا، بجنب! همه رسیدن، تو عقب موندی.

این میشه که آدما همیشه توی یه احساس کم بودن و عقب تر از دیگران بودن زندگی میکنن. اصلا هم مهم نیست به چه چیزایی میرسن یا چه چیزایی دارنا! همیشه خودشونو با بقیه مقایسه میکنن و فکر میکنن هنوز عقبن.

بخصوص الان که شبکه های اجتماعی فقط قسمتای خوش و آب و رنگ زندگیای دیگرانو نشون میده، و در نتیجه این حس مقایسه غلط حتی قوی ترم میشه.

 

ولی خود این داستان تلاش برای زودتر رسیدن خیلیم جدید نیست. من حتی از بچگیم خیلیا رو میشناختم که مثلا وقتی میخواستن برن مسافرت، یکی از بزرگترین افتخاراشون این بود که تمام مسیر رو بدون وقفه رانندگی کنن.

 

دقیقا تو نقطه مقابلش، یه خانواده ای رو میشناختم که اتفاقا سعی میکردن راه سفرهاشون رو حتی طولانی تر هم بکنن.

پای حرفاشون که مینشستی یه جوری دلنشین از مسافرتشون برات تعریف میکردن، که شاید اگر خودت میرفتی اونقدر بهت خوش نمیگذشت.

مثلا میگفتن یه جاده فرعی رو رفتیم و رسیدیم به یه دریاچه خیلی باحال، یا یه آبشار قشنگی توی راه بود، وایسادیم کنارش عکس گرفتیم، یا مثلا توی یکی از روستاهای بین راه یه پیرزنی هست که آش دوغ میفروشه و اون خوشمزه ترین آش دوغیه که تو دنیا وجود داره.

 

یعنی نکته خیلی خیلی مهمی که اکثر آدما بهش توجه ندارن اینه که، راه رسیدن به مقصد هم خودش یه بخشی از سفره.

راه رسیدن به هدفاتون خودش یه بخش مهمی از زندگیه.

 

شما نهایتا توی زندگیتون قراره به یه تعداد مشخصی هدفای بزرگ و پر اهمیت برسید. حالا ۲ تا ۵ تا، ۱۰ تا، هر تعدادی که برای خودتون مهمه.

اگه قرار باشه کل مسیر رو ندیده بگیرید و فقط به فکر رسیدن به هدفاتون باشید، خب اینطوری بزرگترین قسمت زندگیتون رو کاملا هدر می دید. بخصوص اینکه رسیدن به هدفهای بزرگ ممکنه سالها زمان ببرن.

یعنی قسمت اصلی این سفر پر ماجرا، که ما بهش میگیم زندگی، داره توی مسیر میگذره، نه تو لحضه های موفقیت.

پس منطقیه که خوشبختی خودمون رو موکول نکنیم به یک نقطه یا اتفاق فرضی در آینده و سعی کنیم از مسیر هم لذت ببریم.

 

در مورد رسیدن به هدفا حرف زدیم و اینکه برای خیلی از آدما خوشبختی یعنی رسیدن به یه سری هدفای بزرگ و مهم.

تو برنامه فضایی آپولو، که هدف ناسا فرود انسان روی کره ماه بود، یه اتفاقی افتاد که کسی از قبل پیشبینی نکرده بود.

خیلی از اولین فضانوردایی که تا ماه رفته بودن، حالا چه فقط توی مدارش گشته بودن و چه اونایی که واقعا روی ماه فرود اومده بودن، بعد از برگشتن به زمین به شدت افسرده شدن و رو آوردن به الکل و مواد مخدر.

 

دلیلشم این بود که اونا بعد از اون همه سال تلاش و زحمت، به بزرگترین هدفشون، یعنی رفتن به ماه رسیده بودن، و بعدش دیگه براشون هیچ چیزی با این موفقیت بی نظیر قابل مقایسه نبود. به خاطر همینم احساس پوچی میکردن و دچار مشکلات روحی روانی شده بودن.

 

اینجا بود که ناسا درسشو یاد گرفت و از اون به بعد، حتی قبل از اینکه فضانوردا رو به ماموریت های مهم بفرسته، یه برنامه دقیق و پر مشغولیت برای بعد از برگشتنشون در نظر گرفت.

یعنی طوری که فضانوردا تازه بعد از برگشتن کار و گرفتاری اصلیشون قرار بود شروع بشه، که اصلا فرصت فکر کردن به چیزای دیگه رو هم پیدا نکنن.

 

پس نباید فکر کنیم که رسیدن به یک هدف بزرگ لزوما میتونه باعث پیدایش احساس خوشبختی و خوشحالی در ما بشه. چیزی که مهمه، همون مسیره، راه رسیدن به هدف، و یکم بعد تر توضیح میدم که چطور از دیدگاه علمی هم این موضوع درسته.

 

شاید یکی از دلایل افسردگی بعد از زایمان در بعضی از خانومها هم همین باشه. یعنی در کنار تغییرات هورمونی و جسمی، شاید یکی از عامل های افسردگیشون رسیدن به یک هدف بزرگ، یعنی تولد فرزنده.

اینکه توی تمام اون مدت انقدر متمرکز به اون لحظه خاص بودن، که بعد از رسیدن بهش یه دفعه احساس می کنن که یه دوره خیلی مهم از زندگیشون به آخر رسیده، بدون اینکه از قبل فکری برای مراحل بعدیش کرده باشن.

 

خب حالا با همه این حرفایی که زدیم، چیکار کنیم که احساس خوشبختی کنیم؟

یکی از مهم ترین عوامل بروز حس خوشبختی و رضایت، احساس پیشرفته.

اینکه یک هدفی ست کنیم و برای رسیدن بهش تلاش کنیم، و حس کنیم که با وجود چالش های احتمالی، داریم بهش نزدیک تر میشیم.

زیادم مهم نیست این هدف چقدر بزرگ یا کوچیک باشه.

مثال بزنیم، مثلا الان که نزدیک نوروز ۱۴۰۰ هستیم، ممکنه هدف بعضیا این باشه که سبزه سفره هفت سینشون رو خودشون سبز کنن. همین که این هدفو مشخص میکنن و برای رسیدن بهش تلاش میکنن، همین رسیدگی ها و نگهداری های روزانه، باعث به وجود اومدن احساس خوشحالی و رضایت میشه.

 

حالا دلیل علمی این مسائلی که گفتیم چیه؟

دو تا از نوروترنزمیترها یا پیام رسان های عصبی که ترشحشون در مغز باعث بروز احساس خوشحالی و خوشبختی میشه، دوپامین و سروتونین هستن و ترشح اینها در تمام مدت انجام یه فعالیتی که قراره شما رو به هدفتون برسونه، ادامه داره. یعنی اینجا هم به همون حرفمون می رسیم که باید از مسیر رسیدن به هدف هم استفاده کرد و اینکه یه بخش مهمی از احساس خوشبختی، توی همون مسیر قرار داره.

 

اما تغییرات ترشح این نورو ترنزمیترها در پروسه رسیدن به هدف، یک چالش هایی رو هم ایجاد میکنه که باید از قبل براشون آماده باشیم.

مثلا بعد از اینکه به یک هدفی می رسیم، یک راش یا ترشح بیش از حد معمول نوروترنزمیتر ها اتفاق میفته، و یک احساس سرخوشی قوی ولی موقتی بهمون میده.

بدن و مغز ما طوری طراحی شده که اینجا بهمون این احساسو بدن که پاداشمون رو گرفتیم، که اینطوری دفعات بعد هم برای رسیدن به هدفهامون انگیزه داشته باشیم و تلاش کنیم.

هرچقدر که اون هدف بزرگتر و رسیدن بهش سخت تر بوده باشه، این ترشح مقطعی پیام رسان های عصبی قوی تر اتفاق میفته و احساس رضایت و خوشحالی بیشتری می کنیم.

مشکل اینه که بعدش، یعنی وقتی که این ترشح بیش از حد قطع شد و نوروترنزمیترها به سطح عادی خودشون برگشتن، یه دفعه مغز ما با یک احساس خلا مواجه میشه.

تصور کنید یه فضانوردی سالها در حال تلاش برای رفتن به ماه بوده. در مدت تلاشش، پیشرفتی که داشته براش اتفاق میفتاده، یک جریان مداومی از ترشح نورترنزمیترها در مغزش ایجاد می کرده.

بعدشم که به هدفش یعنی ماه میرسه یک ترشح بسیار قوی هورمون های خوشحالی اتفاق میفته و تا یه مدت کوتاهی باعث سرخوشی و احساس خوشبختی میشه.

ولی یکمی که زمان میگذره، یه دفعه همه اینا رو از دست میده و این باعث بروز احساس افسردگی میشه.

 

همین اتفاق حتی برای سبز کردن سبزه نوروز هم میفته. مثلا ممکنه یه روز بعد از تحویل سال دیگه اون سبزه براتون هیچ حس خاصی ایجاد نکنه.

ولی خب چون مقدار ترشح دوپامین و سروتونین در مدت پرورش سبزه و بعد از رسیدن بهش اونقدرا بالا نبوده، مغزتون احساس خلا چندانی نمیکنه که بخواهید افسرده بشید.

ولی مثلا در مورد موضوع حاملگی و تولد فرزند، ماجرا خیلی فرق میکنه و اون افسردگیه میتونه به وجود بیاد.

 

حالا راه حل این مشکل چیه؟ خیلی سادس، اینکه قبل از رسیدن به هدفامون، هدفای دیگه ای تعیین کنیم.

یعنی این هدف گذاری ها رو به شکل مداوم انجام بدیم و هیچ مقطعی از زندگیمون رو بدون هدف رها نکنیم. اصلا هم اهمیتی نداره سن و سالمون چقدره یا توی چه جایگاهی در زندگیمون هستیم. اگر می خواهیم احساس خوشبختی کنیم و افسرده نشیم، باید برای خودمون هدف تعیین کنیم، برای رسیدن بهش تلاش کنیم و قبل از رسیدن بهش هدف بعدی رو تعیین کنیم.

هرچقدرم که این اهداف کوچیک باشن بازم به نتیجه میرسیم. حتی هدفی به سادگی پرورش یک گلدون جدید یا مثلا یاد گرفتن نقاشی رنگ روغن از اینترنت هم یک هدف واقعیه و باعث بروز همون احساسات مثبت در ما میشه.

با همه صحبتایی که کردیم، می بینیم که واقعا درست میگن که هیچ راهی به خوشبختی وجود نداره و خوشبختی توی خود راهه.

قبل از اینکه برنامه امروز رو به پایان ببریم، باید بهتون اطلاع بدم که اپیزود بعدی پادکست آرامش که چهارشنبه دو هفته دیگه یعنی ۲۷م اسفند ۹۹ منتشر میشه مطمئنا براتون خیلی جالب خواهد بود.

توی اپیزود هیجدهم موضوع بسیار جالب روانشناسی تصویر شخصی رو بررسی می کنیم.

 

اما به غیر از این، یه خبر جالب هم براتون داریم. یه عیدی خیلی جذاب و دوست داشتنی از تیم پادکست آرامش، که الان در موردش حرفی نمیزنم، ولی یک اپیزود ویژه و کوتاه در موردش منتشر می کنیم و اون عیدی جذاب و ضمنا خیلی کاربردی رو تقدیمتون می کنیم.

 

در پایان، من آرش هستم و تا اپیزود بعدی براتون آرزوی تندرستی و آرامش دارم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *